*سوته دل* ::
سه شنبه 86/6/6 ساعت 7:0 صبح
امشب از حسرت رویت دگر آرامم نیست
دلم آرام نگیرد که دلارامم نیست
باز شعبان به نیمه رسید و کوچه باغ دلهامان هوای « مهدی » کرد و نسیم فراق بر پنجره شکسته قلبها کوبید و ندا کرد : بیائید ! بیائید به دیدن مردی از جنس آئینه . مردی که می آید از آنسوی تاریکی .بیائید به استقبال مسافری که می آید از دیار غربت و می نالد از این همه ظلمت .
آن طرف تر مردمان ایستاده اند ؛ عده ای گویند : مسیح می آید که ما همه مردگان زنده گشتیم ..... آن طرفتر کسی گفت : موسی می آید که عصای کلیمی در دستان اوست ..... جمعی گویند : سلیمان نبی است که نشانش انگشتری سلیمانی است .....
و عده ای فریاد می کنند : وااای !!! فاطمه را خبر کنید ... علی می آید که ذوالفقار ، نشان حیدر است . همو که فاتح خیبر است و صدیقه را مولا و دلبر است ؛ اما نه !!! علی که در بند است و فاطمه زخمی . ... پس کیست که می آید ؟؟؟!!!
ساقی رحمت ، کوبنده ذلّت ، پیر طریقت ، گفت :
« مصطفی سیرت ، علی فر ، فاطمه عصمت ، حسن خو
هم حسین قدرت ، علی زهد و محمد علم مهرو
شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو
هم تقی تقوا ، نقی بخشایش و هم عسکری مو
مهدی قائم که در وی جمع ، اوصاف شهان شد ... »
***
... اما واااااااای ! اگر بیاید قصد خانه مادر می کند .
در کوچه مادری اش اگر چادر خاکی بود ، نگوئید از آنِ مادر است که پریشان می شود ... در را که شکسته دید ، نگوئید مادر پشت در بود که قلبش می شکند که می داند گل تاب فشار در و دیوار ندارد ... ! در را که سوخته دید ، به او نگوئید : « حیف شد این خانه را آتش زدند !!! با کبوتر لانه را آتش زدند » که سرشک دیده امانش نمی دهد ... اگر یاس رنگین را دید ، نگوئید خون سینه مادر است که انفاسش به شماره می افتد ... و علی را که نیافت ، نگوئید در بند کشیدندش که جگرش می سوزد ...
و نشانی ما را به او ندهید که شرم و ندامت هلاکمان می کند اگر به ما بگوید :
« هر کس به طریقی دل ما می شکند بیگانه جدا ، دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست از دوست بپرسید چرا می شکند ؟؟؟»
که خود را دوست می پنداشتیم و منتظر ، اما غافل بودیم و ندانستیم و چه آسان از یادها بردیمش . و از هجران نمی گویم که حدیث عاشقان و معشوقگان است ... که آتش می زند بر جانمان .
... اما مهدی جان ! کاشکی دیگر بیایی و درد هجران دوا کنی . « بر آ ای آفتاب صبح امّید / که در دام شب هجران اسیرم » بیایی و ببینی دنیا پر آشوب است . مردمان خسته اند و بی قرار و ندارند مأمنی که بگریزند از ظلمت روزگار ...
و اینک همه در انتظار طلوع فجرند . طلوع خورشیدی که ندیدند او را ، ولی می شناسندش .
محبوبمان ! رهگذری گفت : « گناه را که ما می کنیم ، تو بر آن اشک می ریزی !!! » چیست سرّ این محبت و چیست سرّ این هجران جگر سوز ؟؟؟ براستی از کجا آمدی ؟ و چگونه در دلهامان خانه کردی ؟ و رهایمان کردی در وادی عشق ؟ و اینک با درد این عشق چگونه بسازیم که : « که عشق آسان نمود اوّل / ولی افتاد مشکل ها !!! »
مولایمان ! می دانیم : « دل که آشفته روی تو نباشد دل نیست / آنکه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست » ... اما دیوانه خالت نبودیم و خود را عاقل پنداشتیم ، بد بودیم و خود را خوب انگاشتیم . خوبی را نفهمیدیم ؛ تو خوبی را به ما بیاموز . بدی پیشه کردیم ؛ تو از بدیهامان در گذر . سرّ جان طلب کردیم و نیافتیمش . با خود گفتم : « از چه جویم سرّ جان را در به رویم باز نیست ؟ »
آقایمان !!! تو خود درها به رومان باز کن ! از آنچه غیر توست بی نیاز کن ! برای آمرزشمان نماز کن !
اما از عاشقان گویمت ؛ دریابشان ! که عاشقان ، این دلسوختگان ، این سربداران نخلستان عشق ، این فدای نام لیلی شدگان ، این مجنونان جان داده در راه لیلی ؛ امید اینان ظهور توست و ظهور تو ، حضور ما . پس برای حضورمان دعا کن ...
اندکی سکووووت .......... گوئیا صدای محزون فاطمه را می شنوم که هنوز تو را می خواند ؛ مهدی اش را !!!
***
میلاد با سعادت عین الله ، نور دو عالم ، پرچمدار حق و عدالت ، طیب طاهر ، حامل قرآن ، امیر کریم ، مرشد منصور ، ناصح افروز ، سرّ عظیم ، احمد عادل ، وارث و مالک ، قبله موعود ، ولیّ حق تعالی ، معشوقه عاشقان جگر سوز ، قائم آل محمّد ( عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) بر شما منتظران و عاشقان همیشه منتظر و دلسوخته مبارک باد .
« دیدم به خواب دوش که ماهی بر آمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی
تعبیر رفت ، یار سفر کرده می رسد
ای کاش زودتر از در در آمدی »
***
قال المهدی ( عجل الله تعالی فرجه الشّریف ) :
« وَ اَکثرِو الدُّعا بِتَعجیلِ الفَرَج فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجکم . »
برای فرج ( من ) زیاد دعا کنید ؛ چرا که این ( زیاد دعا کردن ) خود فرج و گشایش ( در کارهای ) شماست .
***
منتظران طلوعش ! دستهامان بر آستان نیایشش بالا بریم تا حضرت دوست ، خود حاجاتمان را با زیور استجابتش مزین فرماید و آفتاب نشسته در پشت ابرها را نمایان گرداند و به انتظارش بنشینیم که خواست و رضای حق تعالی است که خود می فرماید :
« فَانتَظِروا اِنّی مَعَکم مِنَ المنتَظِرین »
« فَانتَظِروا اِنّی مَعَکم مِنَ المنتَظِرین »
« فَانتَظِروا اِنّی مَعَکم مِنَ المنتَظِرین »
« فَانتَظِروا اِنّی مَعَکم مِنَ المنتَظِرین »
***
چشمهاتان منتظر ، قلبهاتان سراسر محبت به وجودش ، دستهاتان گدای میخانه اش و ورد زبانتان بانگ « العجل » ...
***
التماس دعا ...
جهت سلامتی و فرج آقا امام زمان (عج) صلوات
( سوته دل )
دل من حالش خوشه ؛ خوشترش کن()