باز به ديدار تو من باغ و گلستان شده ام
آتش عشقم زده اي، شعله ي تابان شده ام
باز شكوفا شده اي، وه كه چه زيبا شده اي
ز آتش ديدار تو من شوق فراوان شده ام
باز برون آمده اي، آه كه چون آمده اي!
وه كه من اندر قدمت، شعر و گل افشان شده ام
مست شدم مست شدم همچو دل از دست شدم
جامه درانم، بنگر پاره گريبان شده ام
در دل من خانه كني باده به پيمانه كني
عشق تو تا گشته عيان از همه پنهان شده ام
رقص كند قافيه ها واژه كند بانگ و صدا
گوش بنه شعر مرا، نغمه ي باران شده ام...