بازم سلام ... ايندفعه از پرنده نگفتي ... از پرواز نگفتي ... نكنه تو هم مثله بقيه شدب اما اينو بدون كه : پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنيست ....
بالهاي پرنده را
و آرزو هاي پرنده را
گرفتند
و گفتند : بپر
...
پرنده
کجا برود ؟
از قفس،
بي نفس
چرا بپرد ؟
پرنده مردني است
پرنده شکستني است
من اگر دوست پرنده بودم
سيلي اش مي زدم و مي گفتم
پرت را بريده اند ؟
به درک
آرزو هايت را
خود تو دو دستي تقديم کرده ايي
بي آرزوي پرواز
هويتش را
باخته است .
تسليم جنگ نکرده شده است
پرنده اينگونه
نمرده اش هم
مرده است