*سوته دل* ::
پنج شنبه 86/12/16 ساعت 1:0 صبح
کودک فلسطینی ! سلام ...
گریه کن ... زجه بزن ... فریاد کن ... انقـــــــــــــــــــــــــدر داد بزن که آسمون بیاد زمین . (اگه آسمون و زمین برات فرقی داشته باشه !!! )
انقـــــــــــــــــــــــــدر ناله کن که فرشته ها صداتو بشنون (یعنی هنوز صداتو نشنیدن ؟؟؟)
اینجا آدما کر شدن ، کر شدیم ... بیخود براشون ، برامون ، ناله نکن ...
اینجا از آدما انتظار جواب نداشته باش ... دهنشون ، دهنمون ، زنجیر شده ... یعنی خودشون ، خودمون قفلشو زدیم ...
داد بزن ... خدا خدا کن ... خدا خدا کن ...
شنیدم دوستت رو زیر تانک ها پیدا کردی . گل تو دستش بود ، اما پرپر نشده بود ! می گن پرپر نشده بود !!! پرپر شده بود ؟؟؟
کودک فلسطینی ! شنیدم تلخی زیتونای باغتون ، بیشتر از همیشه شده ... بیشتر ...
قاب رو دیوارتون ، عکس کی بود ؟؟؟ راستی ... اصلا دیگه دیوار داره خونتون ؟ داره ؟ نداره ...
اینجا داره عید می شه ... گل و ماهی و سبزه و ... پره تو خیابونا . ماهیای توی تنگ تو چه رنگین ؟ شنیدم تنگت بی آب شده ... ماهیات بی آب دووم نمی یارنا ... ماهیات ! خودت چی ؟ تو طاقت میاری ؟؟؟
اینجا ، کودک فلسطینی ! بچه ها دنبال کفشای خوشگل و لباسای نو ، روز رو شب می کنن ... لباسات چرا انقدر خونیه ؟؟؟ تو بازی خوردی زمین ؟ مگه چی بازی می کردی ؟
بچه ها اینجا منتظر بهارن ... بهار ! شکوفه ، سبزه ... پس چرا درختاتون بی برگ موندن ؟ زمستون که رفتنی شده . اینجا رفتنی شده ... اونجا رفتنی نشده ؟ (اگه به جز زمستون ، تو شهر شما ، فصلی باشه !!!)
مامانای بچه ها ، این روزا زودتر می رن دنبال بچه هاشون و از مدرسه می برنشون خرید ... می خوان نو بشن . نو ... راستی ، مامان تو کو ؟؟؟ روسریش ، روسریشو دیدم به اون سیم خاردارا گیر کرده بود . پاره نشه یه وقت (شنیدم مامانت خیلی دوسش داشت) قلبش می تپه هنوز ؟؟؟ می تپید ، دیروز ...
دلم برای تو نمی سوزه ، کودک فلسطینی !!! دلم برای خودم ، برای خودمون ، آتیش گرفته ... تو گریه نکن ... نه !!! گریه کن . از خوشحالی گریه کن . تو آسمونو داری ... من ، ما ... ما باید زاربزنیم که خاک ، زمین ، مال ماست ...
کودک فلسطینی ! بمون ، بخواه ، مقاومت کن ، دوست بدار ، عاشق باش ، عاشق شو ، ... و اگر گذاشتند زندگی کن ... اگر گذاشتند !!!
دل من حالش خوشه ؛ خوشترش کن()